Tuesday, December 08, 2015

منگل!!

آقا من همیشه با خودم فکر می کردم چرا این کلمه ی "مُنگُل" که در فارسی دوستانه و دشمنانه (انواع جدیدی از زبان فارسی که توسط خودم نامگذاری شده!) کاربرد زیادی داره، در انگلیسی شبیه به اسم کشور مغولستان هست؟! درسته که ما دل خوشی از مغولها نداریم ولی آیا لابی قدرتمند ما در زبان انگلیسی تونسته بوده اسم اونها رو همونطور که اونها اجداد و کشور ما رو به خاک و خون کشیدن، به این طرز فجیع به خاک و خون بکشه؟! آیا ما اینقدر خفن بودیم و نمی دونستیم؟! آیا خون پاک آریایی پایه گذار لابی گری در جهان بوده؟! و آیا به راستی این پایان کار بت قهرمانه؟! :))
امروز گفتم به این سوال قدیمی پاسخ بدم. اومدم سرچ کردم، دیدم آها! از اون لحاظ! :))

خلاصه لینک: دانشمندان قدیم دیدن کسانیکه سندروم داون دارن شبیه مغولها بودن. همینطور سفیدپوستها فکر می کردن مغولها بطور کلی کمی کم دارن! این شده که این شده! :))

http://www.ds-health.com/name.htm

Saturday, June 20, 2015

فیلم آخرین شوالیه ها و بازیگران ایرانی آن!

دیشب تو لک بودیم و خسته... از سر بیکاری واسه رفع کُتی گفتیم یه فیلم ببینیم بلکه دِماغمون چاق شه! چه فیلمی؟ اینور و اونور، بالا و پایین، چپ و راست، خلاصه دست کردیم تو آنلاین استریم! فیلم "آخرین شوالیه ها"(1) اومد تو چنگمون و پِلِی کردیمش! تو نمیری همینجور که اعصابمون از غلطای تدوینی و منطقی-روایی فیلمه خط خطی بود و فیلمنامه رو مغزمون اسکی می کرد، ییهو چی دیدیم؟! نه! چی دیده باشیم خوبه؟ دیدیم ایول! شهره خانمِ آغداشلو اومد وسط تصویر! نیومده یه ماچ گذاشت رو لُپِ مورگان فریمن! (یام لب! ما حواسمون به بی ناموسیای قِضیه نبود، درست ندیدیم!) ولی قصه به همینجا ختم نشد که! ایرونیا کلا فیلمو قبضه کرده بودن! جخ کنتراتی فیلمه رو گرفته بودن! پیمونمون هم بود! کدوم پیمون؟! پیمون معادی دیگه! خلاصه پیمون اومد بعدِ موری (مورگان فریمن) دیالوگ بگه؛ تا لبشو وا کرد زدیم زیر خنده که  رتِتِه!! آخه صداش جلو صدای موری مث صدای بوق ژیان بود جلو بوق هیژده چرخ! بعدشم گفتیم پیمون پیمون که می گفتن بچگیش آمریکا بوده؛ اینه لهجه ش؟!... خلاصه خیلی منتظر شدیم گلشیفته هم بیاد... ولی نیومد! پکر شدیم به مولا! تهش منتظر بودیم بنویسه "کارگردان: مسعود کیمیایی" که اونو هم ننوشت! آخه جون شما، این تن بمیره سناریو یه نمه مسعودی میزد! حالا ما به همه گفتیم فیلمش خوب بوده! شماها هم بگین خوب بوده! آره، خوبیت نداره! واردین که؟! 

1: Last Knights 

Tuesday, June 16, 2015

دانشگاه یا جبهه ائتلافی؟ مسئله این است!

می خوام یک دانشگاه تاسیس کنم به این نام:
!The University of Shangool, Mangool and Habbeye Angoor
از الان گفتم کسی نگیره اسمش رو... والا با این رشد قارچی! :)) حالا اگه دانشگاه نشد، جبهه ائتلافی تشکیل میدیم به همین نام!! مهم اینه که این اسمی که سبب وحدت ملت، دولت و دانشگاهیانه از بین نره! خدائیش اینا سرمایه های ملی ما هستن! :))

Thursday, March 20, 2014

دیروز و در جریان چهارشنبه سوری در شهر ملبورن مشاهده شد که یکسری خواهران و برادران متعلق به دیگر نژاد و ملیتها هم از روی آتش می پرن. با خودم گفتم حیفه که این دوستان نتونن حظ لازم و کمال استفاده رو از این مراسم عرفانی ببرن! برای همین شعار اصلی چهارشنبه سوری رو به انگلیسی ترجمه کردم (دقت کنید حفظ لهجه ی ایرانی هنگام خوندن این شعار از اهم واجبات است! 
My yellowness for you!
your redness for me!
در همین راستا شعار روز سیزده به در رو هم برای استفاده ی خواهران مکرمه می ذارم که دیگه مشکلی پیش نیاد:
Next year, Thirteenth Out, in the house of husband!
Hugging the child!
Oh Kakatoo! Oh Kakatoo!
:))
ستاد حفظ و اشاعه ی فرهنگ ناب ایرانی! 
(عارف)

Tuesday, March 04, 2014


خوشبختي يعني فكر كني مجبوري چايت رو خالي بري بالا، ولي يهو يك بسته بيسكوييت كرمدار تو كشو ميزت پيدا كني 

Monday, February 24, 2014


ديدار

گرما - گرما
لرزش
لبخند
خيال
محبت
لرزش
لبخند - لبخند - لبخند
محبت 
خنده - خنده - خنده - محبت
علاقه
محبت - محبت - خيال - اينده - خيال
مشكل 
ديگران
دخالت - دخالت - سردي
دوري - دوري - دوري - ديگران
دوري...
ديدار
لرزش؟

Friday, February 21, 2014


امروز بعد از چند سال رانندگي در اُستُر، يك راننده ي ناشي با سرعت از فرعي اومد توي اصلي و از جهت مخالف وارد لين ما شد. كمي عقب تر، سمت راستم يك ماشين و طرف ديگه هم جدول بود و نميشد رفت اونور. خلاصه باعث شد ياد و خاطره حركاتي كه در ايران انجام مي داديم زنده بشه! موقعي كه داشتم با ماشين حركات ژانگولر انجام ميدادم تا به ماشين بغلي، جدول و همينطور ماشين خلافكار نخورم، حس ورزشكاري رو داشتم كه پس از مدتها به دنياي قهرماني بر مي گرده! طوريكه مايكل شوماخر هم وقتي به فرمول يك برگشت همچين حسي نداشت! خلاصه موقعيت بسيار نوستالژيك! بود و بوي ايران ميومد!! :)) وقتي ازش رد شدم تو اينه ديدم بقيه ماشينها همونجا فريز شدن! فكر كنم مونده بودن چجوري بهم نخورديم! طفلكا نميدونستن ما تو ايران اگه روزي ١٠ تا از اين حركات نكنيم صبحمون شب نميشه! :))
(عارف)
پانوشت: خالي از لطف نيست كه بگم اين دوستان اينجا در خط مستقيم حركت ميكنن و هنوز مثل ايران به تكنولوژي حركات عرضي و زيگزاگ پي نبردن! :)) بنابراين وقتي كسي ميپيچه جلوشون همونطور كه فرمون رو سيخكي نگه داشتن، پا رو ميذارن رو ترمز! حالا اگه نخورد كه نخورده. اگرم خورد كه همونجا پشت فرمون دچار استرس و افسردگي حاد ميشن و دكتر بايد بياد معاينه كنشون! :))